ابراهیم شاه افشار
اِبْراهیمْ شاهِ اَفْشار (مق 1162 ق / 1749 م)، فرزند ابراهیم خان ظهیرالدوله برادر نادرشاه كه پس از برادر خود علیقلی خان عادلشاه (علیشاه) مدتی بر بخشهایی از قلمرو افشاریه سلطنت كرد و چون نتوانست از عهدۀ دفع شاهرخ برآید، دستگیر شد و به فرمان وی به قتل رسید. وی نخست محمدعلی بیك نام داشت، لیكن پس از آنكه پدرش ابراهیم خان ظهیرالدوله در شعبان 1151 ق / نوامبر 1738 م در جنگ با لزگیها كشته شد، نادرشاه نام و لقب پدر را بر فرزند نهاد و وی را نیز ابراهیم خان ظهیرالدوله نامید (مروی، 2 / 676، 3 / 1036) و پس از چندی او را به جای پدر به فرمانروایی آذربایجان منصوب كرد. ابراهیم خان در این زمان با شورش شخصی به نام سام میرزا در اردبیل مواجه شد. این شخص كه خود را فرزند شاه سلطان حسین صفوی قلمداد میكرد، با گرد آوردن گروهی سر به شورش برداشته بود. ابراهیم خان این فتنه را خواباند و سام را دستگیر كرد، اما پس از آنكه بینی او را برید، رهایش ساخت (همانجا؛ اعتمادالسلطنه، 2 / 1130)، سام میرزا در 1157ق دیگر بار در داغستان فتنه آغاز كرد، به فرمان نادر او را گرفتند و این بار یك چشمش را نابینا ساختند (همانجا). چندی پس از آن، هنگامیكه نادر به سركوبی لزگیها در داغستان مشغول بود، دختر محمدحسین خان چمشكزك را به همسری ابراهیم خان در آورد (استرابادی، جهانگشای نادری، 407؛ حدیث نادر شاهی، 33-34). سپس او را ــ كه معلوم نیست چه وقت از حكومت آذربایجان معاف كرد ــ به فرمانروایی ایالات مركزی ایران منصوب و در 5 رجب 1157 ق روانۀ آن دیار كرد (مروی، 3 / 1047). از این پس به مدت 3 سال تا كشته شدن نادر، نامی از وی در منابع آن عصر دیده نمیشود.
پس از آنكه نادرشاه در 1160 ق / 1747م به قتل رسید و نیروهایش پراكنده شدند، علیقلی خان برادرزادهاش با نام عادلشاه به سلطنت رسید و در 27 جمادیالثانی 1160ق رسماً تاجگذاری كرد. وی نیز برادر كوچكتر خود ابراهیم خان را به فرمانروایی فارس و ایالات مركزی ایران گماشت و او را به اصفهان فرستاد (همو، 3 / 1198؛ گلستانه، 20-21؛ مفتون، 1 / 484؛ هدایت، 9 / 566). عادلشاه پس از سركوب كردن قوچان به مازندران رفت و آهنگ آن داشت كه از آنجا عازم مركز ایران شود ( گلستانه، 21؛ مفتون همانجا). از آن سوی ابراهیم خان كه سلطنت عادلشاه را متزلزل میدید، در اصفهان با اتخاذ سیاستهایی به جلب و جذب نیرو پرداخت و با امیر اصلان خان قرخلوی افشار كه از سرداران برجسته و از نزدیكان نادر بود و در این زمان بر آذربایجان فرمانروایی میكرد، طرح دوستی درانداخت. امیر اصلان خان كه با عادلشاه میانهای نداشت و نسبت به او بدگمان بود، با ابراهیم خان همدست گردید و قرار شد كه در صورت حملۀ عادلشاه، به اتفاق او را از پای درآورند (مروی، 3 / 1198؛ گلستانه، 28).
در همین هنگام امیر اصلان خان، سامِ بینی بریده را كه برای چندمین بار شورش كرده بود، دستگیر كرد و به اصفهان نزد ابراهیم خان فرستاد. در آنجا پس از اندكی او را كشتند (مفتون، 1 / 485-486). از آن پس ابراهیم رسماً از فرمان عادلشاه كه 7 ماه بود در مازندران به عیاشی روزگار میگذراند، سرپیچید (باكیخانوف، 156؛ نیبور، 196). عادلشاه برای سركوبی برادر حركت كرد. نخست از راه خدعه برای جلب دوستی ابراهیم خان نامههای محبتآمیز برایش نوشت و او را نواخت، اما چون این تمهیدات سودی نداد (بازن، 58)، سهراب خان گرجی را كه از غلامان مورد اعتمادش بود، به خدمت ابراهیم خان فرستاد و در نهان با او قرار گذاشت كه چون به اصفهان رسد، مراقب احوال برادر باشد و حتیالمقدور او را راضی به آمدن نزد عادلشاه كند، اما ابراهیم خان كه به سهراب بدگمان شده بود، در فرصتی مناست او را از میان برد (آذربیگدلی، 369، 370؛ بازن، همانجا؛ گلستانه، 24-25؛ مفتون، 1 / 486؛ هدایت، 9 / 567). پس از آن سپاهی افزون بر 000‘5 افغانی به كرمانشاه فرستاد. آنان قلعۀ آن شهر را به تصرف درآوردند و بر توپخانه و وسایلی كه نادر به منظور حمله به عثمانی در آنجا ذخیره كرده بود، دست یافتند (گلستانه، 23-26). سپس نیروهای خود را گرد آورد و به سوی قزوین به حركت درآمد. امیر اصلان خان قرخلو را نیز از آذربایجان فراخواند. عادلشاه با شنیدن این اخبار هراسان شد و به مقابله شتافت. در میانۀ سلطانیه و زنجان دو لشكر به هم رسیدند (مروی، 3 / 1198، 1199)، اما پیش از آنكه جنگی درگیرد، دستههای زیادی از نیروهای عادلشاه به ابراهیم خان پیوستند و گروهی نیز راه فرار در پیش گرفتند و به سرزمینهای خود بازگشتند. همین امر سبب شكست او و پیروزی ابراهیم خان و امیر اصلان خان گردید. عادلشاه با گروهی اندك از افرادش به تهران گریخت و در آنجا به دست میرزا محسن خان كه حاكم تهران بود، دستگیر و به افراد ابراهیم خان سپرده شد. آنان او را نزد ابراهیم خان بردند و پس از سه روز به فرمان وی عادلشاه را در 25 سالگی كور كردند (گلستانه، 27- 28؛ مفتون، 1 / 487؛ آذر بیگدلی، 370؛ نامی، 10؛ مرعشی، 85).
ابراهیم خان آنگاه امیر اصلان خان افشار را به آذربایجان فرستاد، ولی اندكی بعد درصدد برآمد كه او را نیز ــ كه در آن موقع قدرت زیادی یافته بود ــ دفع نماید. امیر اصلان خان در آغاز گمان میبرد كه خواهد توانست به آسانی بر ابراهیم خان پیروز شود، اما در نبردی كه در حوالی مراغه در محلی به نام «چمن لیلان» درگرفت، شكست خورد و اندكی بعد دستگیر شد و همراه برادرش ساروخان به قتل رسید (مروی، 3 / 1199؛ گلستانه، 28- 29؛ مفتون، 1 / 488؛ ادیب الشعراء، 101-102). یكی از علل شكست امیر اصلان خان این بود كه آزادخان افغان با افراد زیردست خود پیش از جنگ از اردوی او جدا شده و به ابراهیم خان پیوسته بود (مفتون، 1 / 491).
ابراهیم خان پس از این پیروزی قدرتی فراوان به دست آورد و خود را سلطان ابراهیم نامید و برادرش حسین خان را به حكومت خراسان فرستاد و خود همراه با 000‘120 سپاهی مدت 6 ماه در تبریز اقامت گزید (مروی، 3 / 1199؛ گلستانه، 29). توقف طولانی او در این شهر خرابی زیاد به بار آورد. در همین اوقات به وی خبر رسید كه شاهرخ را گروهی از طرفدارانش در خراسان به سلطنت برداشتهاند. ابراهیم شاه هراسان شد و شاهرخ را به آذربایجان خواند و چنین شهرت داد كه پادشاهی حق شاهرخ است و وی آماده است كه سلطنت را به او تفویض نموده، خود در خدمتش بایستد. اما در نهان طرحی میریخت كه چون شاهرخ نزد وی آید، او را دستگیر و خزاین نادری را در مشهد تصاحب كند (همو، 29، 30؛ مفتون، 488- 489).
شاهرخ در 8 شوال 1161 ق در مشهد بر تخت سلطنت نشست (استرابادی، درۀ نادره، 710). ابراهیم شاه نیز برای مقابله با این كار در 17 ذیحجۀ همین سال در تبریز بر اریكۀ پادشاهی قرار گرفت و سكه به نام خود زد. آنگاه مهدی خان افشار را با 000‘30 سوار در تبریز گذاشت و او را سپهسالار كل آذربایجان كرد و خود با سپاهی انبوه از آذربایجان به آهنگ خراسان حركت كرد (همان، 711؛ مفتون، 1 / 489؛ باكیخانوف، 157؛ گلستانه، 30-31). در بین راه عادلشاه كور را كه همراهش بود، در قم بر جای گذاشت و به سمت خراسان روانه گردید. لشكر انبوه ابراهیم شاه را دستههای گوناگون تشكیل میدادند كه هرگاه اندك تبعیضی در میان آنها معمول میگردید، كشمكشها به وجود میآمد. در این سفر میان ازبكها و افاغنه از یك سو و افراد قزلباش از سوی دیگر جدالی در گرفت كه چون ابراهیم شاه نتوانست آن را مهار كند، سرانجام به از هم پاشیدن نیروهایش انجامید. قزلباشان او را رها كرده به وطن خود شتافتند (استرابادی، درۀ نادره، 714؛ گلستانه، 31 به بعد؛ مفتون، 2 / 1-2؛ مرعشی، 86). گروهی نیز به لشكر شاهرخ شاه پیوستند (نامی، 11). ناگزیر ابراهیم شاه از هجوم به خراسان منصرف شد و راه قم در پیش گرفت. در آن شهر قزلباشان كه زودتر به آنجا رسیده بودند، میر سید محمد متولی روضۀ مقدس مشهد را ــ كه چندی بعد با نام شاه سلیمان ثانی مدتی كوتاه در مشهد به حكومت پرداخت ــ به سركشی در برابر او وا داشتند (گلستانه، 32 به بعد). در نتیجه ابراهیم شاه به ازبكان و افاغنه دستور داد به شهر حمله كنند، اما آزادخان افغان كه تا این هنگام به او وفادار مانده بود، همراه با لشكریان فراوان خود از او جدا شد و به میرسید محمد متولی پیوست. ابراهیم شاه دیگر نتوانست مقاومت كند و ناگزیر با گروهی از افغانها به كاشان رفت و چون افغانها در آن شهر به غارت پرداختند، آنان را رها كرد و در قلعۀ قلاپور (بین قزوین و ساوه) متحصن گردید (مرعشی، 87؛ گلستانه، 33). از سوی دیگر شاهرخ كه با سپاه خویش از خراسان حركت كرده بود، در استراباد اردو زد و موسی خان افشار طارمی را به منصب سرداری ایالات مركزی ایران تعیین و دفع ابراهیم شاه را به او واگذار كرد. ابوالفتح خان بختیاری را نیز كه پیش از آن از سوی ابراهیم شاه حاكم اصفهان بود، به فرمانروایی این شهر منصوب داشت و خود به خراسان بازگشت (آذر بیگدلی، 370؛ مفتون، 2 / 2-3). ساكنان قلعۀ قلاپور نیز ابراهیم شاه را دستگیر كردند و نزد موسی خان افشار طارمی فرستادند. این خبر به آگاهی شاهرخ رسید و او دستور داد كه ابراهیم شاه را به مشهد ببرند، اما در میان راه به فرمان او نخست وی را كور كرده آنگاه به قتل رسانیدند. عادلشاه را نیز هنگام ورود به مشهد از میان برداشتند (آذر بیگدلی، 371؛ گلستانه، 36؛ مفتون، 2 / 2-3). رستم الحكما شرحی در مورد پراكنده شدن لشكریان ابراهیم و دستگیری او به دست داده است (ص 222-224) كه با مندرجات مآخذ دیگر وفق نمیدهد.
افزون بر آنچه گفته شد، ابراهیم شاه در هنگام قدرت، سپاهی برای سركوبی كریم خان زند فرستاد. كریم خان پیش از آن همراه با برادرش صادق خان مدتی در سپاه ابراهیم شاه جزو سرداران او بود و وی را در جنگها یاری میرساند، ولی در این زمان همراه با ایل زند در قریۀ «پریه» جای گرفته و سر از طاعت وی بر تافته بود و چون لشكر ابراهیم شاه به او تاخت، آنان را از پای درآورد و گریزاند (فسایی، 1 / 205؛ مدرس رضوی، 452). بر اساس آنچه رستم الحكما آورده و برخلاف مشهور، ابراهیم شاه در دوران حكومت خود ضمن جنگهایی كه با محمدحسن خان قاجار كرد، فرزند او آقا محمدخان را دستگیر و اخته كرد (ص 65، 238). مآخذ دیگر اخته كردن آقا محمدخان را به عادلشاه نسبت دادهاند.
دوران پادشاهی ابراهیم شاه با لشكركشیها و جنگهای مداوم او سرنوشت اندوه باری برای تودههای مردم كه بار جنگ بر دوش آنان بود، در پی داشت. آمدن او به مركز ایران و مخالفت او با برادرش عادلشاه در وضع زندگی مردم آن ولایات تأثیر نامطلوب بر جای نهاد. وی برای تأمین مخارح لشكركشیها و مقابله با برادرش مالیاتهای سنگینی بر مردم تحمیل كرد. میرزا محمد كلانتر فارس كه خود شاهد زورگویی مأموران اعزامی او به فارس بود، از تعدیات آنان شرحی به دست داده (ص 33-34) و آورده است كه در یكی از آن سالها وی 000‘20 خروار غله برای سیورسات از فارس خواسته بود.
ابراهیم شاه در صفر 1162ق فرمانی صادر كرد و همۀ املاك كلیسایی را به آنتوان، خلیفۀ گرجستان، واگذار نمود و خلعتی نیز برای او فرستاد. متن این فرمان را اعتمادالسلطنه آورده است (2 / 1146). منشور دیگر او را نادر میرزا نقل كرده (ص 261-262) كه بر اساس آن ابراهیم شاه در ذیحجۀ 1161ق میرزا محمد شفیع را به وزارت آذربایجان برگزیده است. سجع مهر او در این فرمان «سلام علی ابراهیم» است. اما در همین ایالت هم مردم تحمل و طاقت گرانی بیش از حد اجناس و زورگویی مهدی خان افشار حاكم منصوب از سوی او را نیاوردند و گروهی همدست گردیده به سرای حكومتی هجوم بردند. مهدی خان یارای مقاومت نداشت و پس از اندكی پایداری به دست شورشیان به هلاكت رسید (ادیب الشعراء، 104- 105).
وزارت ابراهیم شاه را در دوران سلطنتش، زكریا خان كزازی برعهده داشت. این شخص پس از ابراهیم شاه نیز چندی این عنوان را یافت (گلستانه، 172). از كارهای نیك ابراهیم شاه، اعزام میر سید محمد متولی به قم، هنگام حركت به سوی خراسان بود. میر سید محمد موظّف شد كه سدّ رودخانۀ نزدیك شهر را كه اغلب اوقات باعث خرابی صحن مقدس حضرت معصومه و قم میگردید، همچنین بقعه و ضریح حضرت معصومه را ترمیم و حصار شهر را بازسازی كند (همو، 31، 37، 398؛ مرعشی، 98- 99). از شاعران و دانشمندان آن عصر، آذر بیگدلی پس از قتل نادر زمانی در سلك ملازمان او درآمد و از الطافش برخوردار شد. وی خود به این معنی اشاره كرده است (ص 433).
از ابراهیم شاه چند فرزند به نامهای حسن میرزا، رحیم میرزا، حسین میرزا، قاسم میرزا و القاص میرزا برجای ماند. سه تن آخر را كه كوچكتر بودند، شاهرخ در محرم 1163ق خفه كرد. فرزندان دیگر او به امر میر سید محمد متولی از بند رها شدند، اما برخی این افراد را فرزندان ابراهیم خان ظهیرالدوله پدر او دانستهاند (مدرس رضوی، 399-400).
مآخذ
آذر بیگدلی، لطفعلی بیگ، آتشكده، به كوشش جعفر شهیدی، تهران، 1337ش؛ ادیب الشعراء (افشار محمودلو)، عبدالرشیدبن محمد شفیع، تاریخ افشار، به كوشش پرویز شهریار افشار و محمود رامیان، تبریز، 1345-1346ش؛ استرابادی، میرزا مهدی خان، جهانگشای نادری، به كوشش عبدالله انوار، تهران، 1341ش؛ همو، درۀ نادره، به كوشش جعفر شهیدی، تهران، 1341ش؛ اعتمادالسلطنه، محمد حسن خان، تاریخ منتظم ناصری، به كوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، 1364؛ بازن (پادری)، نامههای طبیب نادرشاه، ترجمۀ علیاصغر حریری، به كوشش حبیب یغمایی، تهران، 1340ش؛ باكیخانوف، عباسقلی آقا، گلستان ارم، به كوشش عبدالكریم علیزاده و دیگران، باكو، 1970م؛ حدیث نادرشاهی، به كوشش رضا شعبانی، تهران، 1356ش؛ رستم الحكما، محمدهاشم آصف، رستم التواریخ، به كوشش محمد مشیری، تهران، 1352ش؛ فسایی، میرزا حسن، فارسنامۀ ناصری، تهران، 1313ق؛ كلانتر، محمدبن ابوالقاسم، روزنامه، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1325ش؛ گلستانه، ابوالحسن بن محمدامین، مجمل التواریخ، به كوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1344ش؛ مدرس رضوی، محمدتقی، حواشی بر مجمل التواریخ گلستانه؛ مرعشی صفوی، میرزا محمدخلیل، مجمع التواریخ، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1362ش؛ مروی، محمدكاظم، عالم آرای نادری، به كوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1364ش؛ مفتون دنبلی، عبدالرزاق بیك، تجربةالاحرار و تسلیةالابرار، به كوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، 1349ش؛ نادر میرزا، تاریخ و جغرافی دارالسلطنۀ تبریز، به كوشش محمد مشیری، تهران، 1360ش؛ نامی اصفهانی، میرزا محمدصادق، تاریخ گیتی گشا، به كوشش سعید نفیسی، تهران، 1363ش؛ نیبور، كارستن، سفرنامه، ترجمۀ پرویز رجبی، تهران، 1354ش؛ هدایت، رضاقلی خان، روضة الصفای نادری، تهران، 1339ش.